loading...

ادب و اندیشه

تاملی در جنبه های معنوی زندگی

بازدید : 820
سه شنبه 5 خرداد 1399 زمان : 5:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ادب و اندیشه

گفته شد که یک آموزه متافیزیکی، تجسم یک حقیقت کلی در ذهن انسان است. همچنین، اصول متافیزیکی تغییر ناپذیرند و به تغییر بما هو تغییر ارتباطی ندارند. یعنی همیشه صادق و معتبرند و به دوره زمانی یا ذهن خاصی تعلق ندارند. نتیجه این سخن آن است که آموزه‌های متافیزیکی مبرا از تحول و تکاملند یعنی به گونه‌‌‌ای مطلق هستند و نامگذاری «خرد جاوید» نیز بر همین اساس صورت گرفته است. در این بخش به تعدادی از آموزه‌های اساسی متافیزیک اشاره می‌شود و در جای خود با تفصیل بیشتری به آنها پرداخته خواهد شد. لازم به تذکر است که از این پس هر جا از لفظ متافیزیک استفاده شود، منظور متافیزیک از نظرگاه خرد جاوید است مگر این که خلاف آن تصریح شود.

نخستین آموزه اساسی متافیزیک، دکترین مراتب واقعیت است. بر طبق این دکترین، آنچه واقعی است و از واقعیت برخوردار است بسیار فراتر از این جهان محسوس است. کل واقعیت یا کل تام در قالب سلسله مراتب صعودی از پایین ترین مرتبه تا راس هرم که می‌توان آن را اصل اعلی نامید گسترده است. این اصل، که سرآغاز و سرانجام همه عوالم است بنا به سرشت خود هم مطلق و هم نامتناهی است. مطلق بودن اصل اعلا به این معنی است که هیچ عیب و نقص و نسبیتی در او راه ندارد و از هرگونه تغییر و تبدل و تحولی مبراست. نامتناهی بودن نیز به این معنی است که اصل اعلا هیچ حد و مرزی را بر نمی‌تابد و همه امکان‌ها در آن مندرج است. این ویژگی اساسی، منشأ همه ویژگی‌های مراتب و عوالم دیگر واقعیت است.

از مطلقیت و عدم تناهی، متناظرا دو مفهوم اساسی دیگر یعنی ترانساندانس ( transcendence ) و ایمنانس ( immanence ) نتیجه می‌شود. ترانساندانس یا تعالی به این معنی است که اصل اعلی فراتر از هر گونه تعین و تصوری است و به هیچ قید و شرط و نسبت و اضافه‌‌‌ای محدود و مقید نمی‌شود. از سوی دیگر و به طرزی متناقض نما، اصل اعلی از آن رو که هیچ محدودیتی را بر نمی‌تابد، غیری باقی نمی‌گذارد و در همه چیز حاضر است. این همان جنبه بی نهایتی اصل اعلی است که از آن به ایمنانس یا درون باشندگی تعبیر می‌شود.

اهمیت این دو مفهوم کلیدی در متافیزیک به حدی است که می‌توان کل آیین متافیزیکی را در آنها خلاصه کرد. کلیدی بودن این دو مفهوم به این معنی است که هر دکترین جامع متافیزیکی از تعادل بین این دو اصل تشکیل یافته است. به گفته برخی از صاحب نظران، نادیده انگاشتن ایمنانس به قطع رابطه جهان با خداوند منجر می‌شود و غفلت از ترانساندانس کل واقعیت را در بهترین حالت به طبیعت صرف فرو می‌کاهد که هر دوی این ناهنجاری‌ها در علم جدید روی داده است.

آموزه مهم دیگری که به مفاهیم قبلی ارتباط دارد و اصولاَ همه آموزه‌های متافیزیکی به نوعی بیان‌های گوناگون از یک اصل واحد هستند، آموزه آتما ومایا است. توضیح آن که دکترین متافیزیکی اساساً چیزی جز دانش حقیقت – واقعیت و وهم نیست که در اصطلاح ودانتایی از آنها به آتما و مایا تعبیر می‌شود. آنجا که گفته شد متافیزیک علم به مطلق ودر پرتو آن علم به امور نسبی است، در واقع امور نسبی همان مایا یا به تعبیر اسلامی‌حجاب هستند که درعین حال هم حق را متجلی می‌سازند و هم آن را می‌پوشانند. به گفته سید حسین نصر، «حکمت سنتی جهان را خواب یا رویایی می‌داند که حکیم با تحقیق و تذکر از آن بیدار می‌شود.» مایا در عین حال «قدرت خلاقی است که هم اصل را به عنوان نسبیت ظاهر می‌سازد و هم از همان راه تجلی، که چیزی جز حجاب نیست، آن اصل را می‌پوشاند.» درک مناسب از نسبیت (به عنوان حجاب) مستلزم درک درست از مطلق است. حذف مطلق از معرفت شناسی موجب مطلق کردن نسبیت و نسبی می‌شود. نکته اخیر شایسته تامل بسیار است.

نظریه علل شش گانه نیز یکی دیگر از مفاهیم اساسی متافیزیکی است. در این نظریه که صورت بندی فلسفی آن را می‌توان در آثار افلاطون و تفسیر پروکلوس بر رساله تیمائوس افلاطون مشاهده کرد، علاوه بر علت‌های چهارگانه معروف، دو علت دیگر نیز عنوان می‌شود یکی علت نمونه‌‌‌ای ( paradigmatic ) و دیگری علت آلی ( instrumental ). علت نمونه‌‌‌ای همان ایده یا صورت مثالی شیء است که در عالم مثل مستقر است و آفرینش بر طبق آن نمونه صورت می‌پذیرد. علت نمونه ای، حقیقت مقوم شیء است. علت آلی، طرح و الگوی ریاضی حاکم بر ساختار آفرینش است. این دیدگاه کاملا در سنت فیثاغوری قرار دارد. به عنوان نمونه‌‌‌ای از علت آلی می‌توان به معادله حاکم بر ارتعاش اشاره کرد که یک معادله دیفرانسیل خطی مرتبه دوم با ضرایب ثابت است . مستقل از اینکه ماهیت ارتعاش مکانیکی یا الکتریکی باشد، رابطه یکی است و فقط ثابت‌ها در هر زمان تفسیر متفاوتی پیدا می‌کنند.

جریان تقلیل علت‌ها از ارسطو آغاز شد. وی علت نمونه‌‌‌ای و علت آلی را از صحنه فلسفه خویش بیرون راند و تعداد علت‌ها را به چهار تقلیل داد و مفهوم علت غایی را نیز تنزل داد. در دوران جدید فیلسوفانی نظیر دکارت و فرانسیس بیکن و دانشمندانی همچون گالیله و نیوتن، وجود علت غایی را در پژوهش‌های علم جدید زائد دانستند و رفته رفته آن را کنار نهادند.

پیامدهای حذف علت نمونه‌‌‌ای و علت غایی در دوران جدید، به ویژه خود را در نگرش علمی‌مدرن نمایان ساخته است. حذف علت غایی به این معنی است که آفرینش دیگر نمی‌تواند تجلی خیر محض باشد. به تعبیر جان لازی در کتاب «درآمدی تاریخی به فلسفه علم»: «یک جنبه دیدگاه بیکن درباره علم، جدایی علم از غایت انگاری و الهیات طبیعی بود. وی معتقد بود جستجو برای یافتن علت غایی مانع پیشرفت علم است و لذا تحقیق در باب علل غایی را به جنبه‌های ارادی رفتار انسان محدود کرد.» از سوی دیگر، بدون در نظر گرفتن علت نمونه ای، پیوند عالم با خداوند قطع می‌شود و سمبولیسم به معنای سنتی آن نامفهوم خواهد بود. درباره سمبولیسم و اهمیت آن در دیدگاه خرد جاوید، در آینده توضیح داده خواهد شد.

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 10
  • بازدید کننده امروز : 6
  • باردید دیروز : 112
  • بازدید کننده دیروز : 12
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 289
  • بازدید ماه : 308
  • بازدید سال : 1107
  • بازدید کلی : 34168
  • کدهای اختصاصی