از نظرگاه گفته شده، میتوان گفت متافیزیک مربوط است به درکی مستقیم از واقعیت، یا تشخیص و تصدیق مطلق و ربط ما به آن. به گفته شوان: «شرط آن که ما مطلق را تصدیق کنیم خود شرطی مطلق است؛ به انسان از آن حیث که انسان است مربوط میشود نه به انسان از آن حیث که در چنین و چنان شرایطی قرار داد. این که ما حقیقت را چون حق است میپذیریم و نه به هیچ دلیل دیگر، به سبب جنبهای اساسی از شأن انسانی و به ویژه به سبب جنبهای اساسی از آن قوه عاقلهای است که به "طوری از اطوار انسان که به دشواری بدست میآید" اشارت دارد.» بنابر این پذیرش متافیزیک یا ادارک و تصدیق مطلق، امری فطری است که در سرشت انسان به ودیعت نهاده شده، همچنان که ادراک نور جدای از دستگاه بینایی ما نیست. تنها کاری که انسان باید بکند این است که روی خود را به سوی منبع نور بگرداند. به سخن دیگر، حقانیت متافیزیک درخود آن مندرج است و جایگاه عقل استدلالی و منطق و جدل در آن، روی هم رفته فرعی است، چنان که شوان میگوید: «پذیرش حقایق متافیزیکی هرگز به این دلیل نیست که صرفاَ به لحاظ منطقی روشنند، بلکه به سبب آن است که به لحاظ وجود شناسی روشنند و روشنی منطقی آنها تنها نشانهای از این روشنی است که بر ذهن حک شده است.» بنابراین حصول شناخت و تمییز متافیزیکی بیشتر از طریق نظاره گری عقلانی ( Contemplation ) است تا استدلال پردازی منطقی. نظاره گری عقلانی عملکرد عقل شهودی است که حقایق متافیزیکی را از طریق مشاهده و رویت در مییابد، برخلاف استدلال پردازی که عملکرد عقل جزیی است. در این باره در بخش مربوط به قوای شناختی انسان توضیح بیشتری داده خواهد شد.
آنچه در پاراگراف پیشین گفته شد، درواقع چکیده دلایل مدافعان متافیزیک از دیدگاه خرد جاوید است. یک چنین نحوه بیانی ممکن است در بعضی اذهان شائبه بی مبنا بودن متافیزیک (به معنای گفته شده) یا طفره رفتن از اقامه دلیل را القا کند چنانکه پارهای از منتقدان صراحتاَ چنین نقدی را وارد کرده اند. اما باید دانست که قائلان به خرد جاوید، هنگامیکه از متافیزیک و حقایق متافیزیکی سخن میگویند در واقع گزارشی از واقعیت و حقیقت را، آنچنان که هست میدهند. ایشان معتقدند که برخی انسانها به دلایلی امکان شناخت این حقایق و واقعیتهای برین را پیدا کرده اند و انسانهای دیگر هم به شرط بیدارکردن قوای شناختی نهفته در بطن هستی خود قادر به درک آنها هستند. از این رو متافیزیک برای کسانی که مستعد تمییز مابعدالطبیعی هستند ضرورت مییابد. بنابراین آنچه که برای جوینده راستین حقیقت مهم است این است که شیوه درک آن حقایق وتحقق آنها را در وجود خویش بداند و محقق سازد. با این همه، اصحاب خرد جاوید بر این باورند که نه تنها هیچ امر نامعقول یا ضد عقلانی در پذیرش چنین حقایقی وجود ندارد بلکه، به تعبیر سیدحسین نصر، متافیزیک علمیاست با دقت و استحکام ریاضیات و با همان روشنی و یقین. نکته اساسی در این میان آن است که هیچ علمیبدون پیش فرض نیست و هرگز نمیتوان از صفر شروع کرد.
در مقام مقایسه میتوان گفت بسیاری یا اغلب فیلسوفان نیز ناگزیر از پذیرش پیش فرضهایی بودند که در هیچ بخشی از فلسفه خود آن پیش فرضها را اثبات نکرده یا حتی به آنها تصریح هم نکرده اند. به عنوان نمونه کانت، یکی از بزرگترین فیلسوفان دورة مدرن، وجود جهان خارج و همچنین وجود قوای شناختی انسان را به عنوان امر داده شده، مسلم گرفته و هیچ برهانی برای این مفروضات اقامه نکرده است.
ممکن است گفته شود درجه بداهت پیش فرضهای کانت با درجه بداهت پیش فرضهای خرد جاوید، زمین تا آسمان تفاوت دارد. پاسخی که میتوان داد این است که اصول موضوعه یا پیش فرضهای هر دستگاه فکری و عقلی بر اساس میزان موفقیت آنها در تبیین و توجیه واقعیت تعیین میشوند نه صرفاَ بر اساس میزان بدیهی بودنشان. در این باره در بخشهای بعدی توضیح بیشتری داده خواهد شد.
اکنون که سخن به اینجا رسید بی مناسبت نیست که دلایل حقانیت متافیزیک را از زبان فولکیه نیز بشنویم. البته فولکیه از طرفداران نظریه خرد جاوید نیست و تعریف و تلقی او از متافیزیک با تلقی آنها یکسان نیست اما به دلیل پارهای از اشتراکات، میتوان این نقل قول را موجه دانست. وی برخلاف نظر پوزیتیوستها که قائل به مهمل بودن متافیزیک و در نتیجه، خواستار کنار گذاشتن آن بودند، این شعبه از پژوهش علمیرا حقیقی و ضروری میداند. فولکیه متافیزیک را از دو جهت مهم میشمارد. نخست به دلیل اینکه متافیزیک خود یک علم است و دوم به لحاظ نتایج اخلاقی آن. او معتقد است که هر چند میتوان مسائل متافیزیک را در زندگی عملی و روزمره و حتی در پژوهشهای علمینادیده گرفت، اما برای هر انسان و به خصوص برای انسان عالِم یا کسی که درپی یافتن حقیقت است، دشوار است که فکر خود را یکسره از متافیزیک منصرف نماید. انسان به صرافت طبع کنجکاو خود همواره در پی یافتن چرائی اشیاء و امور است و گاه تناقضهای آشکاری میان تصورات خود و واقعیتها میبیند که خواه ناخواه او را به سمت مسائل متافیزیکی سوق میدهد. از جهت اخلاقی نیز، متافیزیک میتواند در شیوه زندگی اخلاقی انسان تأثیرگذار باشد به ویژه زمانی که پرسشهای کلان مربوط به هستی و سرنوشت انسان مطرح میشود. به گفته فولکیه، اهمیت این جنبه از متافیزیک به حدی است که، به عنوان نمونه، کانت پس از اعلام امتناع حل مسائل متافیزیکی با عقل نظری، حقانیت پارهای از مبادی اساسی متافیزیک را بر اساس مقتضیات عقل عملی که مصدر اعمال اخلاقی انسان است، دوباره مسلم و مقرر میدارد. بر فرض که با وجود دلایل گفته شده باز هم بخواهیم کاری به متافیزیک نداشته باشیم، الزامات زندگی اجتماعی با ایدئولوژیهای متضادی که از هر سو مارا احاطه کرده چارهای جز رجوع به متافیزیک باقی نخواهد گذاشت. بنابراین روی گرداندن از متافیزیک جز اعراض از تعاطی فکر و اندیشه نیست.